دیگه دارم دیوونه میشم
صبح تو خواب و بیداری بودم که تلفن خونه زنگ زد
مامانم برداشت صداش ضعیف میومد...
معلوم بود اولش نشناخته بعد یه هو گفت عععه فلانی خانم شمایید...شمارمونو از کجا آوردین؟؟(فهمیدم که در حد سلام علیک آشناعه)
بعد حرف زدن...یه هو شنیدم که گفت من نمیدونم باباش باید بیاد بهش بگم ببینم چی میگه... و کلی حرفیدن...
خلاصه فهمیدم امر خیره
بعد تموم شد...یکم گذشت بلند شدم که ضایع نشه...
هیچ حرفی نزدیم
هیچ کس چیزی نمیگه ب من چرا
دارم از فضولی سولاخ میشم آخه
فقط میخوام بدونم کیه
خخخ
نخنددارم خفه میشم از فضولی
دیوونه بیخیال...
تاحالا انقد تواین مورد فضول نشده بودم
مامان باباها اول خودشون تحقیق میکنن بدونن ایرادی داره اصلن به ما نمیگن
بگن کاریشون ندارمفقط بدونم
اونو که میدونم...برا شوخی میگم این حرفارو:)
من باشم به مامانم.میگم ...شنیدم صبح حرفاتو خخخ
روم نشد
خخخ
مامان منم هیچ وقت نمیگه :/ میگه پرو میشی
تاکی میخوان ب این کارشون ادامه بدن
مامان من میذاره طرف زن بگیرع بعد میریم عروسیش میگه این خواستگار تو بوداا://
واااای دقیقاااااا
ببین حالا یه بار عروسیه یکی ار فامیلامون بود.با چ ذوق و شوقی من برا عروسیش برنامه ریختم و...
رفتیم عروسی مامان داماد همین که منو دید بغلم کرد تو گوشم گفت دلم مونده بهت
بعد من نفهمیدم توجه نکردم ب حرفش.
عروسی تموم شد آماده میشدیم بریم عروس گردونی چادرم رو شونه هام بود باز اومد بغلم کرد چند بار گفت فاطمه جان دلم مونده بهت و ...
منم که از همه جا بیخبر.عین خنگا نگاه میکردم.بعد آخرسرم کلی بوسم کرد منم عین مجسمهچادرمم خودش سرم کرد...
ب خالم گفتم...خالم گفت ولش...بعد از دهنش پرید گفت آره قبلا گفته بودن که بیان...بعد دیگه بقیشو فهمیدم
هیچ وقتم با مامانم دراین مورد حرف نزدیم
خ
خخخ
ببین خب اگه میومدن نمیرفتم بهش چون اون موقع بچه بودم(ولی پسره خوبیه ها:) )
ولی خب اینکه تو عروسیش از دهن مامانش شنیدم بد شد...
نوه عموی مامانم تازه نامزد شده بود
بعد خونه عموی مامانم ناهار نذری مهمون بودیم
من نشستم روبه روی مادر شوهر این
بعد هی نگاه میکرد.منم تودلم میگفتم وا چرا اینجوری نگاه میکنه
بعد خالم اومد با سینیه ته دیگ
منم انارو دیدم کنترلمو از دست دادم یه عالمه باذوق برداشتم
یه هو مامانم یواش بهم گفت آروم باش این خانم روبه روییت برا همین پسرش(که تازه نامزد شده بودن)خواستگار تو بودن
منو میگی:/
ازاین به اینتبدیل شدم
ته دیگمم نخوردم:/
خخخ
عجباا فاطمه خاسگاراش زیاد بودنن
مسخره میکنی
حالا که فقط دو سه تاشو گفتم:/
نه اینا تازه دوسه تاشه
داری مسخره میکنی ولیا
کوفت ماشالا ..خب شوهر کن ازت خلاص شیم خخ
بی ابد
نوموخوام
خخخ
خخخخخخخخخخخخخخخخخخ
واییییییی خشحالم
چرا
وایییییی محرم نزدیکه مامانمم اجازه داد که خادم بشم