ادامه خاطره...
به ما گفته بودن که اصلا از خوراکیای اونجا خرید نکنید
اون موقع که نجف بودیم تو بازارش یه چیزایی تو سینیای بزرگ بود که خیللللللللی بوی خوش مزه ای داشت
خودشونم خیلی میخوردن
ماهم فقط نگاه میکردیم چون گفته بودن چیزی نخرید
آخر سر دیگه نتونستم گفتم من ازاونا میخوام
حتی اگه بمیرمم میخوام
خلاصه گرفتیم و خوردم وجاتونم خالی هنوز زنده ام
اسمشم نمیدونستم چیه
تااینکه دیروز تو نت گشتم دنبالش دیدم اسمش اینه:شیرینی دهین ابوعلی
ان شاالله رفتین نجف ازاونا بگیرید بخورید.هیچیتونم نمیشه
بعد این مدت که اونجا بودیم تو خیابونا که رد میشدیم میدیم یه عالمه ازاین چرخ دستیا هست که رو هرکدوم یه گوسفند کامل رو زدن به یه میله.بعد مردم خودشون میرفتن همون لحظه ازگوشته میبرسد بدون اینکه بشوره میگرفت روآتیش کباب میشد میخوردن
فک کنید تو اون هوای گرم بااون همه مگس و حشره اینا
گرما میزد بدبخت گوشته پلاسیده میشد
بعد میخوردن هیچیشونم نمیشد
#خاطرات_کربلا