ادامه...
بازرسی اونارو که رد کردیم وارد یه جایی شدیم که دیوار کشیده بودن.اینور سربازای ایرانی واستاده بودن اونورم عراقی.چند تادر بود اونجا.بالای دیوار هم سیم خاردار بود.خلاصه رسیدیم به آخر خط ایران.اون دیوارو که رد شدیم رفتیم تو عراق
اونجا اتوبوس ها بودن که مسافرارو ببرن.
سوار یکی ازاون اتوبوسا که از قبل هماهنگ شده بود شدیم:)یدونه ام مامور برا امنیتمون داده بودن(این مامور رو برا همه کاروانا نمیدن.ولی خیلی خوبه که مامور باشه...)
مدیر کاروانمون گفت اینا فوق العاده بد رانندگی میکنن و جاده هاشونم اوضاعشون خوب نیس
پس اصلا از جاتون بلند نشید و مراقب بچه هاتون باشید.
بعدشم که ساعتامونو تنظیم کردیم.ساعت 8:30صبح به وقت ایران بود که تنظیم کردیم به ساعت7 صبح به وقت عراق.
حرکت کردیم سمت نجف.
تو راه موکب هایی که تو اربعین فعالیتمیکنن رو دیدیم.ولی خالی بودن.هر موکب شماره داشت.فاصلشون از هم کم بود.
جاده های اصلی اونا تقریبا شبیه جاده های فرعی ما بود
رانندگیشونم نگم که...
یادم نیست چند ساعت بود تا نجف...
بقیش بمونه وقتی که رسیدیم نجف تعریف میکنم
ادامه دارد...
#خاطرات_کربلا
خوشبحالت
ان شاالله قسمتت زهرا جان
انشا الله