سلام دوستای خوبم:)خوبید؟
ادامه خاطمو میخوام بگم...
شنبه95/4/26
سه شنبه97/4/26
صبح اول وقت بیدار شدیم وبعد نمازوصبحونه وسایلامونو جمع کردیم اومدیم بیرون...یه پارکی بود تو مهران که اونجا واستادیم ماشین بیاد بریم پایانه مرزی.
اونجا سیم کارت عراق هم میفروختن.که هر کس که میخواست خرید...
ماشین اومد سوار شدیم.مدیر کاروانمون بازم توضیح داد از قوانین اونور وباید ها و نباید هارو یادآوری کرد.
وقتی که رسیدیم وارد سالن مسافری پایانه مرزی که شدیم خیلی شلوغ بود.هر کس ویزای خودشو تو دستش داشت برای رد شدن نشون دادیم ورد شدیم.
بعد جلوتر که رفتیم خودمونو با وسایلامون گشتن:)
اون سالنو که خارج شدیم وارد یه جایی شدیم(عین یه حیاط خیلی بزرگ)ره زیادی رو رفتیم کم کم تفاوت را احساس کردیم
حالا ویزاهامون تو مرز عراق باید بررسی میشد...هوا هم خیلی گرررررم بود.بخار پز شدیم دیگه.چادرامونم مشکی قشنگ گرمارو جذب میکردا
ولی همونشم شیرین بود:)
پایانه مرزی عراق با ایران زمین تا آسمون فرق داشت
چند قدم فاصله...چقدر تفاوت...
اونجاهم که ویزاهامون بررسی شد رد شدیم و...
ادامش پست بعدی...
پایانه مرزی ما بهتربود یا اونا؟
برا ما خیللللللللللللللی بهتر بود
زهرا اصلا برا ایران چقد تر و تمیز و نو...اونجا خیل داغان بود
#خاطرات_کربلا
اینجا ایران است صاحبش آقاست دیگه
بله بله بله