جهت عضویت در
شبکه اجتماعی ساینا
و دنبال کردنِ
bahar
تمایل دارید ؟!
شبکه اجتماعی ساینا یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. شبکه اجتماعی ساینا توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
دیدگاه اول ....
1393/12/03 - 22:28
فصل اول :
روزگاري خانه هامان سرد بود
بردن نفتِ زمستان درد بود
يک چراغ والور و يک گِرد سوز
زيرکرسي بالحافي دست دوز
خانواده دور هم بودن همه
در کنار هم مياسودن همه
روي سفره لقمه ناني تازه بود
روي خوش درخانه بي اندازه بود
گربراي مرد ، زن نامرد بود
صدتفاوت بين زن تامرد بود
آن قديماعاشقي يادش بخير
عطروبوي رازقي يادش بخير
عصرپست وتلگراف ونامه بود
روزگارخواندن شه نامه بود
تبلت و لپ تاپ و همراهی نبود
عصر دلتنگی و بی تابی نبود
...................
فصل دوم :
قلبهامان اندک اندک سرد شد
رنگ وروي زندگيمان زرد شد
بيني ِخيلي کِسا باطل شدند
باپروتز بعضيا خوشگل شدند
عصرساکشن آمدولاغرشديم
درخيال خودچقد بهترشديم
ميوه هم گلخانه اي شدعاقبت
آب هم پيمانه اي شد عاقبت
...................
فصل سوم :
عصرنت شد،عصرپي ام، عصرچت
عصرايرانسل،فراواني خط
عصر آدم هاي بد ،
بي مايه شارژ
عصرتلخ خودفروشي با يه شارژ
عصرمرفين وترامادول..دوا
باکراک وشيشه رفتن به فضا
عصرآقايان آرايش شده
عصرخانمهاي پالايش شده
واي براين عصرتلخ بي کسي؛
عصرتلخ استرس...
دلواپسي....
یاد حموم عمومیا،خاطرات دوران کودکی که خواهرم تعریف میکنه.خیلی خوش میگذشت.
خیلیییییییییی خاطراتشون ک ما نبودیم برامون شیرینه حالا فک کن بودیمو خودمون مرشو میچشیدیم...
ولی من بودم.مامانم میرفت نفت میوورد مریم منو میخوابوندمیگفت فکر میکردم چه کار بزرگی کردم.
نفت و ک منم بودم روستا ک بودیم هنوزنفتی بود ابگرمکنا خخخخ حموممون انقدبزرگ بود قسمت رختکن ی بخاری گذاشه بودیم با اینکه توخونم بود یادش بخیر