برف پيري
هرگز نمیشد باورم
این برف پیری بر سرم
سنگین نشیند چون این
من بودم و دل بود و می
اواز من اوای نی
هرگوشه میزد همین
اکنون منم حیران
ز عمر رفته سرگردان
ای خدای من
با این تن خسته
هزاران ناله بنشسته
در صدای من .ای عشق نافرجام من رفتی کجا
ای ارزوی خام من رفتی کجا
ان دوره ی اشفتگی های تو کو
ای عمر نارام من رفتی کجا
تو بخوان شب همه شب برایم ای مرغ سحر
کی دل خسته من درامد از سینه به در
تو سبک بالی و من مسیر بشکسته پرم
تو پری از شوری و من ز عالمی خسته ترم
۲ موافق
1396/10/18 - 12:40