آدما به همون اندازه که قد میکشن، حسرتای زندگیشونم بزرگتر میشه، آرزوهاشونم کوچکتر. انقدر که یادشون میره از زندگی چی میخواستن. یه روز به خودشون میان و میبینن، فقط صبر کردن... صبر.
تو باور نمیکنی که دوست داشتنت، چقدر من رو صبورتر کرد.
.
من هنوزم تنها پیادهروی میکنم.
هنوزم با خودم حرف میزنم.
هنوزم چاییم رو تلخ میخورم و بعد از ظهرا، از پنجرهی اتاقم، به آدمایی که شبیه تو نیستن، خیره میشم.
به تو فکر میکنم، به تو..
و اینکه چقدر به دیدن آدمی شبیهت، حتی از دور قانعم.
حقیقت اینه که زندگی کردن، از نبودنت سختتر نیست.
۵ موافق
1396/06/05 - 16:46