اومد پيشم گفت: خيلي دلم گرفته. روضه ميخوني؟؟؟شايد ديگه فرصت نباشه!!!!
گفتم! برو شب عملياته! خيلي کار دارم!!!!!
رفت و با دوستش برگشت! اصرار که فقط چند دقيقه!!!!!! خواهش ميکنم ....
3تايي نشستيم
گفتم:چه روضه اي؟
گفت:دلم هواي عباس علیه السلام کرده!
منم شروع کردم!
اي اهل حرم مير علمدار نيامد.علمدار نيامد! سقاي حرم سيد و سالار نيامد.علمدار نيامد!
کلي وقت با همين2بيت گريه کردند.رهاشون کردم ب حال خودشون!
عمليات با رمز يا ابالفضل العباس شروع شد...
بيسيم زدم وضعيتشو بپرسم
گفتند:
چند لحظه قبل شهيد شد با دست بريده و نارنجک به دست !
۳ موافق
1394/02/04 - 20:08 در
پلاک سرخ
)))):
میبینی آدم دلش آتیش میگیره
قشنگ اینه ک اینا افسانه نیس
واقعن اینجوری بوده ..
خیلی داستانا ازاینا خوندم.دل آدم آتیش میگیره
محاتجیم به دعا