میگن وقتی آقا مهدی باکری فرمانده لشکر عاشورا به پشت تریبون میرسه میبینه یه پتو سربازی انداختن زیر پاش آروم خم میشه اونو جمع میکنه و با احترام خاصی تکونش میده و تا میزنه میذاره روی تریبون بعد آروم پشت تریبون میگه - داش باشوا مهدی آدام اولوبسان بیت المالی آتیلار ایاغ آلتوا! - یعنی خاک تو سرت مهدی آدم شدی بیت المال رو زیر پات میندازن
حالا که ماهواره مهدا در مدار قرار گرفته، باید یاد کرد از مدیر پروژه این ماهواره مرحوم محمد ندافیپور میبدی که سال ۱۴۰۰ در اثر کرونا به رحمت خدا رفت. مهدا نام دختری است که از او به یادگار مانده است. #کپی
وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ39 وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَىٰ40
و اینکه برای انسان جز آنچه تلاش کرده [هیچ نصیب و بهره ای] نیست،و اینکه تلاش او به زودی دیده خواهد شد؛
وإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ
بی تردید قرآن کتابی است شکست ناپذیر. که هیچ باطلی از پیش رو و پشت سرش به سویش نمی آید.
سوره فصّلت، آیه ۴۱ و ۴۲
مثل چشمه ها نبود، مثل آسمون نبود
اون که دیوونم کرد، لایق جنون نبود
همه چی دروغ بود، همه چی نقاب بود
بخت خوش خیالِ من، خواب خواب خواب بود
من باید میرفتم، با قطاری که برام
آخرین گلوله ی، آخرین خشاب بود
من باید میرفتم، زودِ زودِ زودِ زود
یکی توو خاطره هام زخم برداشته بود
نمیدونم قلبم، واسه چی ول کن نیست
من تمومش کردم، زندگی ول کن نیست
با همین حالِ خراب، با دلِ وامونده
از همه بریده و، از همه جا مونده
من باید میرفتم، با قطاری که برام
آخرین گلوله ی، آخرین خشاب بود
من باید میرفتم، زودِ زودِ زودِ زود
یکی توو خاطره هام زخم برداشته بود