یک وقت هایی
آدم عجیب دلش می خواهد،
زیباتر و مغرورتر از همیشه باشد...
درست مثل آن وقت ها، که تو
دست های مرا
میان دستانت قفل کرده ای...
مثل روزهایی، که با من بی هوا
در یک خیابان دوطرفه
در ردیف درختان سپیدار قدم می زنی
مثل همان وقت ها،
که زل می زنی به چشم هایم
و می گویی: "با دنیا عوضت نخواهم کرد"
آن زمان دوست دارم
سرم را بالا بگیرم
و با لهجه ی سبز اشتیاق به خدا بگویم؛
قامتم از قد عشق هم بالاتر رفته است...
#عرفان_یزدانی
حرف های ناگفته رو بصورت ناشناس برای مهاجر بفرست!