پلاک
. عارفی را پرسیدند از اینجا تا به نزد خدای منان چه مقدار راه است؟
فرمود: یک قدم.
گفتند: این یک قدم کدام است؟
فرمود: پا بگذار روی خودت.
پلاک
یکی از برادران که ناوارد بود یکی از رزمنده ها را پیدا کرد و پرسید: وقتی در تیررس دشمن قرار می گیری برای اینکه کشته نشوید چه می گویید؟ او هم جواب داد: اولاْ باید وضو داشته باشی ، بعد رو به قبله و طوری که کسی نفهمد بگویی: اللهم الرزقنا ترکشنا ریزنا بدستنا یا پاینا و لا جای حساسنا برحمتک یا ارحم الراحمین. بعد که عربی به فارسی برگردانده شد ، آن برادر ساده گفت: اخوی غریب گیر آوردی؟
پلاک
شب عملیات بود .حاج اسماعیل حق گو به علی مسگری گفت:ببین تیربارچی چه ذکری میگه که اینطور استوار جلوی تیرو ترکش ایستاده و اصلا ترسی به دلش راه نمیده .نزدیک تیر باچی شد و دید داره با خودش زمزمه میکنه :دِرِن ، دِرِن، دِرِن ،...(آهنگ پلنگ صورتی!) معلوم بود این آدم قبلاً ذکرشو گفته که در مقابل دشمن این گونه ، شادمانه مرگ رو به بازی گرفته.
پلاک
آیت الله بهجت (ره) فرمود:
هر وقت نیمه شب بی اختیار بیدار شدید، سریع نخوابید.
چون ملکی به اذن خدا شما رو بیدار کرده
تا با خدا هم صحبت بشی ...
اگه خیلی برات سخته بیدار شدن،
لااقل بلند شو بهشون سلام کن، بعد دوباره بخواب ...
پلاک
وقتی نردبان "عقل" را میگذاری تا
به خدا برسی،
خدا سر نردبان را می گیرد مبادا بیفتی!
اما وقتی که "دل" را نردبان می کنی
تا به او فقط کمی نزدیک شوی
پای نردبان را آنقدر تکان می دهد تا هراسان،
دلگیر و درهم و شکسته در آغوش او بیفتی….
پلاک
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمْ
دلم ﻣــﮯ ﺧــﻮﺁﻫَــﺪ ﺁﺭاﻡ ﺻـِـﺪﺍﻳَﺖ ﮐُــﻨَــﻢ:
" ﺍﻟﻠّﻬُﻤـَّ ﯾـﺎ ﺷـﺎﻫـِﺪَ ﮐُـﻞِّ ﻧـَﺠْـﻮﻯ "
ﻭ ﺑـِـﮕـــــــــﻮﯾَــﻢ ﺗــﻮ ﺧــﻮﺩ ِ ﺁﺭاﻣـِـــــــــﺸــﮯ
ﻭ ﻣـَـﻦ ﺧــﻮﺩ ِ ﺧــﻮﺩ ِ ﺑــﯿــﻘَــﺮﺁﺭ...
ﺧﺪﺍﯾــــــﺎ !
ﺧــــﺮﺍﺑﺖ ﻣﯽ ﺷــــﻮﻡ ﻣﺮﺍ ﻫﺮ ﮔــــﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧـــــﻮﺍﻫﯽ ﺑﺴـــــﺎﺯ ... "
ﺍِﻟﻬـــــﯽ ﻭَ ﺭَﺑـّــــﯽ ﻣَﻦْ ﻟـــــﯽ ﻏَﯿْﺮُﮐـْـــ
پلاک
خون شهید، جاذبهی خاک را خواهد شکست؛
و ظلمت را خواهد درید؛
و معبری از نور خواهد گشود؛
و روحش را از آن، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن،
هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد.
شهید سید مرتضی آوینی