born78
مولای من ...
چه تـکلـیــف سنگیــنی اســـت
بــلا تــکلیــفی، وقـتـیــکه نمــیدانم
منتـــظرت مانــدم یا فقط خودم را
به انتــــظار زده ام آقــــا ...
اﻟﺴّﻼم ﻋَﻠﯿﮏَ ﯾﺎٰ رَبیعَ الْانام ، السلامُ عَلَیْکُم و رَحْمَةُ اللّه
born78
این روزهای آخر سال، دلـــمـ میگیرد
برای کسے کہ از همہ ے ما مشتاق تر بود براے آمدڹ
ولی باز همـ ، عمر سال به اتمام رسید و عمــر غیبت او تمام نشد...
و ما دفتر سال را بی حضــــــــــور او میبندیــــــــــمـ ...
چه غمانگیز است این روزهای آخر سال بی حضــــــــــور او ...
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
born78
کم کم دلم از این و از آن سیر میشود
با چشم مهربان تو تسخیر میشود
هر روز پشت پنجره می ایستم وبعد..
اشکی که تا گونه سرازیر میشود
این خوابها که همسفر هر شب منند
یک روز مو به مو همه تعبیر میشود
اللهم عجل لولیک الفرج
born78
کاش این خانه تکانی ها ...
اخر سال است و بی جیره مواجب مانده ایم
باز هم در کار خود از هر جوانب مانده ایم
هر چه قدری که صلاح ماست , انرا لطف کن
دست خالی در پی لطفی مناسب مانده ایم
غالبا با گریه ما احساس سیری می کنیم
چند وفتی می شود بی قوت غالب مانده ایم
پای ما امسال هم در خیمه ی تو وانشد
عذر می خواهیم اگر , جز اجانب مانده ایم
کاش این خانه تکانی ها به دل ها می رسید
نفس ها خاکی و ما , در این مراتب مانده ایم
تو تماما سیزده قرن خاضر مانده ای
ما , تماما سیزده قرن غائب مانده ایم
روز و شب بازار در بازار دنیا می خریم
جای تو , درگیر عید و این مطالب مانده ایم
(حاج منصور ارضی)
born78
آقا سلام !
باز منم ، خاک پایتان
دیوانه ای که لک زده قلبش برایتان!
در این کلاس سرد ، حضور تو واجب است
این بارِ چندم است که استاد غایب است ؟
نرگس شکفته است، تو را داد می زند
آقا بیا که فاصله فریـاد می زند
این روزها نمی شود اندوهگین نبود
دلواپس نهایت تلخ زمین نبود .
تب کرده مادرم ز غمت مدتی مدید
هذیان مادرم شده " آقا خوش آمدید "
آقا دلم عجیب تو را درد می کشد
دستم مدام واژه " برگـرد " می کشد
امضاء: دو چشم خیس و دلی در هوایتان
دیوانه ای که لک زده قلبش برایتان .
اللهم صل علی محمد و آل محمد
اللهم عجل لوليك الفرج
born78
دلم دوباره ببین که شده پریشانت
عزیز فاطمه ای جان من به قربانت
برای روز ظهورت، برای آمدنت
چقدر مانده که کامل شوند یارانت؟
بگو چگونه بیایم چگونه آقا جان
به جستجوی تو و خیمه و بیابانت
به که قسم بخورم بی تو من کم آوردم
بس است این همه دوری بس است هجرانت
تو را قسم به صبوری قلب منتظران
عزیز فاطمه برگرد سوی کنعانت
عدالت علوی تو خواب این شهر است
فدای آن لبه ی ذوالفقار برانت
اگر چه لایق احسان تو نبودم من
همیشه شامل من بوده است احسانت
از این حجاب پر از ابر آسمان، آخر
ظهور می کند آن روی ماه پنهانت
ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَرَج
الهی آمین.