مشخصات

موارد دیگر
iraj
72 پست

دنبال‌کنندگان

(11 کاربر)

بازدیدکننده

برچسب ‌های کاربردی

1542306111216654_large.jpg 1542305148610828_large.jpg 1542295788712796_large.jpg 1542295799223015_large.jpg
iraj
iraj
قلبت را آرام کن ...
یک وقتهایی بنشین و خلوت کن با تمام سکوت هایت…
نگاه کن به اطرافت…
به خوشبختی هایت…
به کسانی که میدانی دوستت دارند…
به وجود آدم هایی که برایت اهمیت دارند…
و به خدایی که تنهایت نخواهد گذاشت…
گاهی یک جای دنج انتخاب کن…
گاهی یک جای شلوغ…
آرامش را در هر دو پیدا کن…
هم درکنار شلوغی آدم ها…
هم درکنار پنجره ای چوبی و تنها…
دل مشغولی ها را گاهی ساده تر حس کن…
باران را بی چتر بشناس…
خوشحالی را فریاد بزن…
و بدان که تو" بهترینی"

iraj
iraj
شق القمر
وقتیست
که تاری از مویت
وسط صورتت می افتد

iraj
iraj
هر دردی کھ انسان را بھ سکوت وا میدارد
بسیار سنگین تر از دردیست کھ
انسان را به فریاد وا میدارد..!
و انسان‌ھا فقط بھ فریاد هم میرسند،
نھ بھ سکوت هم!

iraj
iraj
خانه‌ی پدری کجاست؟
خانه‌ی پدری آنجاست که همیشه و بی قید و شرط دوستت می دارند،
خانه‌ی پدری آنجاست که هر چقدر که نروی یا دیر بروی بدون سوال و گله منتظرت می مانند..
در خانه‌ی پدری،
تو همیشه جوان، زیبا و منحصر بفردی،
خانه‌ی پدری امن ترین و راحت ترین جای دنیاست درست مثل آغوششان و می دانی که بی هیچ دلیل و چشم داشتی تو را دوست دارند حتی اگر پدر و مادرت را بارها رنجانده باشی.
خانه‌ی پدری بهشت این دنیاست...

iraj
iraj
گفت به رسم جاده ها ازت دورم
گفتم ولی به رسم دل باهات فاصله ای ندارم

iraj
iraj
می خواهمت !

در یک شب رویایی

آن هنگام که نفسهایمان

با هم در آمیخته شد !

و نبضِ تند دوست داشتن

در عمقِ جانم جاری شد !

و عشق را

که تنها می توانستم در آغوش تو بیابم !



شبیه یک قدیسه

که به رسالت دین اَش دعوت شده باشد !

من مؤمنم، به لبانت

به شریعتِ تنت

و غمگین از این همه زیبایی !

iraj
iraj
نیستی
و زندان
نام تمام خیابان های این شهر است
اجاق زمستان روشن است
و پیاده رو ها
دلشان را به کوبش ضربه های کفش ها خوش کرده اند
که نلرزند از زمستان
که نمی رند زیر دل یخ زده ی برف ها

نیستی
و بخار نفس هایم
دست هایم را گرم نمی کند
دلم
زیر تگرگ فاصله مانده
در من انگار برف می بارد
می بارد ...
یکریز برف می بارد!

نیستی
و من انگار آدم برفی تنهایی هستم
که شالگردنم را باد برده
چشم های ذغالی ام از حرارت افتاده اند
و لبخند مصنوعی ام را برف پوشانده
و نبودنت
دل مرا
دل مرا
مرا
آب می کند...!

iraj
iraj
من امروز

در انتظارت

غم انگیزترین و کوتاه ترین

شعر دلتنگی را گفتم:

"مُردم ز غمت، نیامدی تو"

iraj
iraj
در آن نوبت

که بندد دست نیلوفر

به پای سرو کوهی دام

گرم یادآوری یا نه،

من از یادت نمی کاهم

تو را من چشم در راهم.

iraj
iraj
نگاه

از صدای تو ایمن می شود

چه مومنانه

نام مرا آواز می‌کنی ...

iraj
iraj
به من نگاه کن

به چشم هایی که مالِ توست

و قلبی که هنوز برای تو می تپد.

به من نگاه کن

به تمدن هزار ساله ی دستهایم

و پاییزی که بی تو هزار ساله خواهد شد.

به من فکر کن

به لحظه ی نبودنم

و تنهایی



تن

ها

یی



به چشم هایی که انکارش می کنی

و جادوی کلماتی

که در آغوشت اِغواترم می کند .

به من فکر کن

به لحظه ی نبودنم

و به چشم هایی که دیگر نیست !

iraj
iraj
حالم خوب است
هنوز خواب می‌بینم
ابری می‌آید
و مرا تا سرآغازِ روییدن ...

بدرقه می‌کند.

iraj
iraj
بیا و مرا به روشنایی یک شب شیشه ای پیدا کن .

در آن هنگام که دستانم

امید زیستن را با تمام وجودش می فشارد.

و چشمانت

که از آغازِ این خواستن با من تلاقی می کند .

من از رنج های بی واهمه می ترسم

از اُمیدهای واهی

از نگرشِ بین این دو

که کدام یک را باید انتخاب کنم؟

بیا و مرا دعوت کن

به روشنایی چشم هایت .

جایی میان بودن و ماندن

جایی که تو را پیدا کنم

و به لحظه ای که دوباره از تو آغاز شوم.

iraj
iraj
قول دادم چشمانت را از دفتر خاطراتم پاک کنم

اما نمی‌‌دانستم با این کار زندگی‌ام را

از صحنه‌ی وجود پاک خواهم کرد
و نمی‌دانستم -با وجود اختلاف کوچکمان-

تو منی و من توام.
بهت قول دادم که دوستت نداشته باشم
وای چه حماقتی
با خودم چه کار کردم؟
من از شدت صداقت دروغ می‌گفتم
و خدا را شکر که دروغ گفتم

iraj
iraj
مردمان در من و بیهوشی من حیرانند

من در آن کس که ترا بیند و حیران نشود.

صفحات: 1 2 3 4 5

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو