iraj
در موسیقی سنتی یک گوشهای هست بهنام سَلمَک.
یک جایی بین پردهی چهارم و پنجم دستگاه شور.
وقتی میخواهی از "شور" بیفتی تویِ "دشتی".
آنجا؛ درست همان لحظه، یک مکث میکنی؛ یک توقف چند ثانیهای بین دو پرده.
یک لحظه آواز را به جای آنکه رها کنی توی هوا، نگه میداری توی گلو... میپیچانی،
مکث میکنی،
خسیس میشوی توی خرج کردنش!
چرا؟
چون بعدش که میروی توی "دشتی" و صدا را رها میکنی، آزادش میکنی، آن مکث چند ثانیهای کرشمه میشود روی صدایت.
یک دمِ دلانگیز میآفرینی؛
جانِ جهان میشود ترمهی آوازت...
* زندگی هم همین است.
گاهی اگر دلش خواست مکث کند، پاپِی نشوید که هل بدهیدش جلو.
بگذارید لحظهای را توقف کند،
دراز بکشد بین دو اتفاق...
رها کنید این با شتاب پیش رفتن را.
کِش بیائید میان حادثهها.
دست بیندازید توی جیبتان.
سوت بزنید و خیابانها را فتح کنید و بسپارید خودتان را به خیالِ خوشِ آسودگی...
شاید زندگی آن نغمهی جادویی که برایتان حبس کرده است در گلو را،
همین زودی،
پشت این مکثِ کشدارِ بدِ حادثهها،
رها کند توی سرنوشتتان...
دنیاتون پر از اتفاقات قشنگ.
iraj
زن ها
گاهی
عاشقانه هایشان را
دم می کنند
و می شود
همان چای خوشرنگ
با عطر هل و دارچین
که کنارِ حبه قندی از عشق
چقدر می چسبد
گاهی
دلدادگی هایشان را
هر شب
همراه با عطر مریم
در خانه می پاشند
و هر صبح
با تک بوسه ای
دلت را نشانه می روند
زن ها
گاهی
دوستت دارم هایشان را
زیر باران
با تو
بی چتر
قدم می زنند
و گاهی
ناگهان
سکوت می کنند
و تو باید آنقدر مرد باشی
که سکوت را در عمق چشمانشان
معنا کنی... سارا_قبادی
شانه_هایم_گل_داده_اند
iraj
غمگین نباشید...
چرا که خوشبختی میتواند
از درونِ تلخترین
روزهای زندگی شما زاده شود... باورکنید در تقدیر هر انسانی معجزهای
از طرف خدا تعیین شده است
که قطعاً در زندگی،
در زمان مناسب
نمایان خواهد شد....! یک شخص خاص... یک اتفاق خاص... یا یک موهبت خاص... منتظر اعجاز خدا در زندگی تان باشید
بدون ذره ای تردید..
iraj
بعضی ها بیماری "کور محبتی" دارند ،
چشم و قلب شان فقط یک طیف کوتاه و کوچک
از محبت را میبیند و تشخیص میدهد ،
دریایی از محبت را نثارشان کنی ،
فقط ذره ای از آن را میفهمند ،
خودتان را خسته نکنید ،
محبت تان اسراف می شود ،
شاید این محبتی که امروز هدر میدهید
روزی دنیای انسانی را
زیباتر سازد !
محبت تان را اسراف نکنید ...