کسی که خوابو از چشمم گرفت بیا خوابمو پس بده
بی انصاف اگه یه ذره انصاف و مردونگی تو وجودت بود
من این همه وقت آواره نبودم
نخواستیم بابا برو
لااقل خوابمو بده
آرامش ندارم که از دست تو

مهم ترین
و
زیباترین
و
بهترین
و
ناب ترین
اتفاق
زندگی ام
در
حال
وقوع
است...

از تپه هاي بركلي كاليفرنيا تا روستاي دهلاويه
شاگرد درس تفسير قرآن آيت اله طالقاني ودرس فلسفه منطق شهيد مطهري در 15سالگي.
خطاط اهل قلم، مهندس الكترومكانيك دانشگاه تهران. عازم آمريكا با بورس تحصيلي دانشجويان ممتاز.
تاسيس انجمن اسلامي دانشجويان در آمريكا وبهمين دليل قطع شدن بورس تحصيلي اش از سوي شاه.
گذراندن دوره هاي سخت چريكي و جنگ هاي پارتيزاني در مصر. رفتن به لبنان و ايجاد پايگاه چريكي مستقل و تعليم مبارزان ايراني.
تشكيل سازمان(امل) در لبنان به كمك امام موسي صدر.
اين ابر مرد داراي مدرك دكتراي فيزيك پلاسما از بهترين دانشگاه دنيا با بالاترين معدل.
پايه گذار جنگ هاي نامنظم در مصر لبنان، ايران بند دل امام موسي صدر بود و يار مهربان امام خميني(ره) و...
و هزاران هزار مدال افتخار بر صفحه تاريخ.
سراسر زندگي او خدمت به خدا بود. سراسر مظلوميت...
در دل كفر شيعه واقعي ماند و اين پرچم سرخ را در تمام نقاط دنيا با لا گرفت براي مظلوميت شيعه مي گريست و درد مي كشيد.
آري او نمونه واقعي يك بسيجي است يك عمار...
همسرش خانم غاده چمران(جابر) چنين مي گويد:

کارت عروسی دوستمه

از اون عروسی های امام زمان پسند بود
ان شالله قسمت همتون

دوباره دل شد هوایی
مسافر کربلایی
می سوزم از درد این جدایی
قرار قلبم کرب و بلاست
ترانه جان خسته من
هر لحظه هر دم کرب و بلاست

شهيد رداني پور

يه كارت براي امام رضا، به مشهد.
يه كارت براي امام زمان، مسجد جمكران.
يه كارت براي حضرت معصومه، قم. اين يكي را ديگه خودش انداخته بود تو ضريح.


حضرت زهرا(س) آمده بود به خوابش، درست قبل از عروسي...

«چرادعوت شمارا رد كنيم؟ چرا به عروسي شما نياييم؟ كي بهتر از شما؟ ببين. همه آمده ايم شما عزيز ما هستي»

آيا عروسي هاي ما لايق اهل بيت هست آيا به مجالس ما هم مي آيند؟!!

خدایا؛
هوا امروز خیلی دو نفره است..


سجاده می اندازم

علمدار امام: سردار حسين خرازي

بعد از مجروحيت، رازی را برای مادرش بازگو كرد كه هرگز به كسی نگفت:
«حالم هر لحظه وخیمتر می‌شد تا اینكه یك شب، بین خواب و بیداری، یكی از ملائك مقرب درگاه الهی به سراغم آمد
و پرسید: «حسین! آیا آماده رفتن هستی، یا قصد زنده ماندن داری؟»
گفتم:فعلاً میل ماندن دارم تا با آخرین توان، به مبارزه در راه دین خدا ادامه دهم»
به همین جهت او تا لحظه آخر، عنان اختیار برگرفت و هرگز از وظیفه‌اش غافل نماند آرام آرام فدا شد.

در شلمچه... اول دستش را داد
سپس باقيمانده را!

گفتند حسین خرازی را آورده اند بیمارستان.
رفتم عیادت آن زمان دستم شکسته بود از تخت آمد پایین،
بغلم کرد. گفت:
دستت چی شده ؟ گفتم: هیچی حاج آقا !

یه ترکش کوچیک خورده ، شکسته. خنديد گفت:چه خوب !

دست من یه ترکش بزرگ خورده ، قطع شده..

تقدیم به صاحب چشمان نافذی که در خاطرش، خاطره شدم...

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

پارسال قسمت شد این روز خدمت حضرت شاه عبدالعظیم مشرف شدیم. این عکس هم عکس صحن حرمه

یکی از ویژگی های حضرت شاه عبدالعظیم این بود که چند وقت یکبار دینشون رو به امام هادی(ع) عرضه می کرد.

ما چقدر دینمون رو به امام زمان(عج) عرضه میکنیم؟؟؟

تا عهد دوست خواست فراموش دل شدن
غم می رسد به وقت و وفا می دهد به دل

غم صیقل خداست خدایا ز ما مگیر
این جوهر جلی که جلا می دهد به دل

تسلیم به قضا و قدر باش شهریار
وز غم جزع مکن که جزا می دهد به دل

استاد شهریار

صبحی که شود به کام تقدیم تو باد




با شما نیستمااا خودش می دونه با کی ام!!