#شعر
در قیامت ، عابدی را دوزخش انداختند
هرچه فریادش، جوابش را نمی پرداختند
داد میزد خواندهام هفتاد سال، هرشب نماز
پس چه شد اینک ثواب ِآن همه راز ونیاز
یک ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه ات
تا شود اینگونه حالت، این جهنم خانه ات
گفت من در طول عمرم گر زدم یک تهمتی
ظلم باشد زان بسوزم، ای خدا ڪن رحمتی
آن ندا گفتا همان کس که زدی تهمت براو
طفلکی هفتاد سال، جمع کرده بودش آبرو
آره...ولی فعلا آماده نیستم
خب دست جنبودن ینی همین
اماده نیستم ینی چی ؟؟؟
ینی هنوز تو کارایی که به یه خانم خونه مربوطه کامل مسلط نیسم...
من شوهر کنم یزره خونم نا مرتب باشع مادر شوهرم همش ضایم میکنه یا غذا درس کردنم یزره ایراد داشته باشه...الان بازم خوبه خیلی کارا رو مامانم یادم.داده قبلن یه نیمرو هم بلد نبودم
اینا فقط بهونه ست....
خب میترسم از عهدش بر نیام یهو دیوونه شم،