HaMkHoNeH

گروه عمومی · 39 کاربر · 4086 پست
wolf
wolf
کـاش...
حداقل انصـاف داشتی!
و مهربانـی ام رابهانـه رفتنت نميکردی
تا من مجبور نشوم...
هر روز سنگ را نشان دلــم بدهم
و بگويم اگــر مثل اين بودی نميرفت....




wolf
wolf
نترس! بیا در اوج خنده هایم شریک باش
من!
همیشه
تنها!
گریه میکنم.

wolf
wolf
وقتی ﻣــﺮﺍ نفسـ.ـم
ﺧﻄﺎﺏ میــڪنے

ﻧﻔﺴـ.ــﻢ ﻣﯿﮕﯿـﺮﺩ
ﻧﻤﯿـﺪﺍﻧﻢ ﺷﻮﻕ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺍﺳﺖ

ﯾﺎ ﺗﺼـﻮﺭ ﻧﺒـﻮﺩﻧﺖ
ڪﻨــﺎﺭﻡ.ﺑﻤــﺎﻥ ﺍے ﺧﻮﺑﺘﺮﯾﻦ
ﺧﻮﺏ ﻫﺎ
ﻧﻔـ.ـﺲ ﻣــﻦ ﺑﻨـﺪ ﻧﻔـ.ـﺲ ﻫــﺎے ﺗـﻮﺳت

wolf
wolf
میگویند
همه چیز قدیمی اش خوب است و ماندگار
"جان دلم"
لطفا...
کاغذی بردار و قلم به دست بگیر
روی کاغذ طرحی از
"دوستت دارم"
بیانداز و آن را در پاکتی بگذار
پاکت را ببوس تا عطر نفسهایت برایم تداعی شود
و نامه را به خانه مان بی انداز....!
من قول میدهم
جواب نامه ات را با کاسه ای از آش و چادری گلگلی جلوی
منزلتان بیاورم...
لطفا مرا
"قدیمی وار"
"دوست "داشته باش....

wolf
wolf
بعضی ها هرگز تنها نمی مانند
اما ؛ همیشه در حسرتِ تنها کسی که می خواهند ، می مانند !



wolf
wolf
بزن باران درین بستر که همراهِ تو می بارم

میانِ عقل و احساسم زلالِ اشک می کارم



بزن باران به رگ برگِ صدای خیسِ احساسم

بدونِ چتر می خواهم کنارت گام بردارم



برقصان با ترنّم اشک را در قابِ چشمانم

که دردی از غمِ دوری درونِ سینه ام دارم



نمی خواهد ببیند عقل ، پابندِ کسی هستم

دلم زورش نمی چربد نشسته پشتِ افکارم



نمی دانم کجای کار می لنگد ... پریشانم

برای گفتگو با عقل خود تا صبح بیدارم



بیا باران بزن آهسته تر بر عشق ِبی جانم

که جای سنگ ، قلبم را کمی دلتنگ پندارم



شدم عاقل ترین عاشق ، ندانستی که ناچارم

به بازی در سکانسِ صحنه ی آخر که بیزارم



صدای یک گلوله ماند و دیگر هیچ در یادم

درین بارانِ بی پایان به سوگِ عشق ... می بارم !





مهدی جابری

wolf
wolf
امشب عروسش می شوی…من دوستت دارم هنوز!

بی من چه شیرین میروی…من دوستت دارم هنوز!



در این مثلث سوختم…دارم به سویت می دوم

داری به سویش میدوی…من دوستت دارم هنوز!



قسمت نشد در این غزل…شاید جهان دیگری…

مستی و رقص و مثنوی..!من دوستت دارم هنوز!



امشب برایت بغض من کل میکشد محبوب من!

حتی اگر هم نشنوی من دوستت دارم هنوز!



در سنگسار قلب من لبخند تو زیباترست…

یک جور خاص معنوی من دوستت دارم هنوز!



خوشبخت باشی عمر من در پنت هاس برج عشق!!!

در ایستگاه مولوی من دوستت دارم هنوز!



دارد غرورم میچکد از چشمهایم روی تخت…!

داری عروسش می شوی…من دوستت دارم هنوز



مهدی حسینی

wolf
wolf
اشتباهی شده ام عاشق چشمان شما، عفو کنید!
یا پریشان شده ی موی پریشان شما، عفو کنید!


دست من نیست که عاشق شده احساساتم!
اینکه چشمم شده گریان شما، عفو کنید!


جان من چیست که قربانی عشقی باشد؟
جان صد طایفه قربان شما، عفو کنید!


من کی ام شعر بگویم، بکنم وصفِ شما؟
همه عمر شدم گرچه غزلخوان شما، عفو کنید!


این چه ذکریست که جاری شده بر رود لبم؟
کفر من له شده ی صولت ایمان شما، عفو کنید!


من کجا؟ میل پریدن ز هواتان بکنم؟
بند بند نفسم بسته به زندان شما، عفو کنید!


گرچه هی گفتم و گفتم که چه چشمی دارید!
اشتباهی شده ام عاشق چشمان شما، عفو کنید!



هدی به نژاد

wolf
wolf
به دنبال جهنم و بهشت در آخرت نباش. هر دو همین اکنون موجودند. هر زمان که بتوانیم کسی را بی چشمداشت و بی معادله دوست بداریم، در بهشتیم و هر زمان که آلوده به حسادت و نفرت و کینه شویم، در اصل به جهنم سرنگون شده ایم.



wolf
wolf
من از خودم هم خسته شده‌ام،
حوصله‌ام را از دست داده‌ام...
دلم دارد می‌پوسد...
چه تنهایی عجیبی!
پدر خیال می کرد
آدم وقتی درحجره‌ء خودش تنها باشد تنهاست.
نمی‌دانست که تنهایی را فقط در میان ‌جمع‌ می‌شود حس کرد...




wolf
wolf
سخت است همزيستیِ دائم با کسانی که دغدغه‌ هايت را نمی‌ فهمند ،
امّا عزيزانِ تواَند ...
|


wolf
wolf
به یار بی وفا عمری وفا کردم ندانستم

به امّید وفا عمری فنا کردم ندانستم



ندانستم که در سینه به جای قلب وی سنگ است

به قلب خویشتن دائم جفا کردم ندانستم



به عشّاق دگر لطفی نموده مهر می ورزد

به جز من که همه عمری صفا کردم ندانستم



ندانستم که خوبیّ و وفا یکجا نمی گنجد

ز خوبان من تمنّای وفا کردم ندانستم



سر و جان خواستی هرگز نمی کردم دریغ از وی

خدا داند که در راهش چه ها کردم ندانستم



کنون من پیش خود نادم ، پشیمانم ز کردارم

دلم با بی وفایی آشنا کردم ندانستم



بیا ای بیگدلی با بی وفایان قطع پیمان کن

وفا از بی وفا جستم خطا کردم ندانستم



غلامحسین بیگدلی یا هلالی جغتایی

wolf
wolf
نام تو را روزی تمام غارنشینان
بر سنگها نوشتند
و سنگها از آن روز جنگل شدند
امروز هم از کیمیای نام تو
این واژه های خام
در دستهای خسته ی من شعر می شوند
من در ادای نام تو دم می زنم
شعرم حرام باد اگر روزی تا بوده ام
جز با طنین نام تو شعری سروده ام



wolf
wolf
سعی کن آسوده باشی حال من بهتر شده ست

ناز شستت ! روزگارم بعد تو محشر شده ست!



اینکه پرسیدن ندارد ، حال و روزم عالی است!

بعد از این هم سر شود..چون پیش از این هم سر شده ست..



آنکه هِی این روزها دنبال ردّش می روی،

اندکی دیر آمدی! مرده ست .. خاکستر شده ست..



جای او یک دختر شاد ِغزلخوان ساختم!

یک کمی تلخ است.. در نوع خودش نوبر شده ست !



دختری آسوده که این روزها سرگرمی اش،

جزوه و درس و کتاب و کاغذ و دفتر شده ست!



باز برگشتی برایش قصه پردازی کنی؟

لطف کن چیزی نگو! برگرد! .. گوشش کر شده ست!



منتظر باشی _ نباشی آمدن در کار نیست

عذر میخواهم..برو.. یکبار قبلا خر شده ست !

.

هیچ هم در فکر عشقت نیست ! تنها اندکی ،

بی قرار و سرکش و افسرده و خود سر شده ست .



"درس میخواند " که با غفلت فراموشت کند

"درس میخواند" ولی ، از اشک ، جزوه ش تَر شده ست...



عذر میخواهم ولی .. باید بگویم.. راستش .. ،

در غیابت حال او از قبل هم بدتر شده ست





هلیا حسینی

wolf
wolf
چه کنم
با چه کنم های دلِ
بی هدفم؟!


‌_نظری

صفحات: 13 14 15 16 17

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو