حـس نـویـس . . .

گروه عمومی · 29 کاربر · 1962 پست
ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
دلتنگ که باشی
هیچ چیز
آرامت نمی کند،
دلت
یک پای رفتن میخواهد
و یک دنیا راه..



ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
-او را بگو:
نسیم سیاه چشمانت را نوشیده‌ام.
نوشیده‌ام؛ که پیوسته بی‌آرامم... (:



ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
(:


ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
اعتماد کردن به بعضیام تو این دنیا مثل فتح کردن قله اوِرِست با دمپایی ابری میمونه!:خسته

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ


در پدیده ای نادر و کم وقوع، سقوط قطعه ابری در شین جیانگ چین بر روی زمین ! (:

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
زندگی مثل یه پل معلق وسط یه دره عمیق می‌مونه، ما هم وسط این پل گیر کردیم.
یه دسته ای راه مستقیم رو انتخاب می کنن و جلو میرن، یه دسته ای هم خلاف جهت حرکت می کنن، اما اشتباه نکن!

اون هایی که خلاف جهت میرن بازنده نیستن، بازنده اون هایی هستن که دستشون رو به میله های پل گرفتن و دارن پایین رو نگاه می‌کنن،
می ترسن، می ترسن...





ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
ﻣﻐﺮﻭﺭ ﻧﺒﺎﺵ...
ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ...
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ،
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻤﯿﺮﺩ، ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ!
ﺷﺮﺍﯾﻂ...
ﺑﻪ ﻣﺮﻭﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ!!
ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ...
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ.
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ...
ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﺑﺎﺷﯿﺪ
ﺍﻣﺎ زﻣﺎﻥ...
ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪﺗﺮ ﺍﺳﺖ...
ﯾﮏ ﺩﺭﺧﺖ،
ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﺴﺎﺯﺩ..
ﺍﻣﺎ...
ﻭﻗﺘﯽ ﺯﻣﺎﻧﺶ ﺑﺮﺳﺪ،
ﯾﮏ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ
ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺩﺭﺧﺖ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﺪ...

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
ما زنها اگر بی دفاع نمیماندیم شاید به رژ لب و خط چشم و لاک پناه نمیبردیم!
چه شبها که پای گوشی و عکس های قدیمی گریه نکرده ایم و ناخن نجویده ایم و تا صبح از فکر و خیال نخوابیده ایم!
و صبح فردایش پوستمان که خراب شده را با کرم پودر و لبهای رنگ پریده مان را با رژ لب و چشم های بی حالت و پف کرده مان را با خط چشم و ناخن های کج و کوله و جویده شده مان را با لاک نپوشانده ایم و شبیه زنهای دیگر که شب را با گریه صبح نکرده اند در خیابان راه نرفته ایم!
میدانی؟
معلوم نبود بدون لوازم آرایش چند درصد مردها خریدار غم و رنگ پریدگی عاشقانه ی یک زن بودند!
ما زن ها با لوازم آرایشمان رفیقیم چون نقاط ضعفمان را به نقاط قوت تبدیل میکند!
و از تنهایی مان دفاع میکند!



ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
هر وقت به عنوان یک زن
حس تردید آمد سراغت
که ماندنت را میخواهد یا رفتنت
آنوقت، حتما برو!
مردان اگر زنی را بخواهند
اجازه نمیدهد حتی یک لحظه
زن برای ماندن دچار تردید شود
مردی که تو را بخواهد
محکم نگهت میدارد و دلت را قرص میکند
مردها اصلا پیچیده نیستند .(:



ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
من عمقِ فاجعه را از عمقِ شیارِ پیشانیِ کارگرجوانی فهمیدم ، که دیروقت از سرِ کارش بر می گشت ، اما پولی برایِ خریدِ نان هم نداشت ...
هیس ... کارگرها نان نمی خورند !!!
عمقِ فاجعه را از شرمِ نگاهِ زنِ متاهلی خواندم که برایِ نسیه ی خوراکِ اهلِ خانه به بقالیِ سرِ کوچه رفته و با پیشنهادِ بی شرمانه ی مردِ بقال رو برو شده بود ...
هیس ... زن های نجیب ، سکوت می کنند ...
عمق فاجعه را در دستانِ واکسیِ کودکی دیدم که برایِ تامینِ دارویِ پدرِ سرطانی اش ، ترک تحصیل کرده بود ...
هیس ... کودکان ، اعتراض نمی کنند ...
من عمق فاجعه را وقتی فهمیدم ، که انسانیتی نبود ، تا برای این مردم تفسیرش کنم ... !!
فاجعه ی قرنِ اخیر ، آنقدر عمیق است که هزاران گاندی و مادر ترِزا هم از پسِ جبرانش بر نخواهند آمد ...
انسانِ ظالم ، حرفه اش ستم کردن است ،
فاجعه ماییم ؛
که سکوت می کنیم !!! ):



ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
[ گاهی هم سکوت به معنی رضایت نیس به معنیه بی ارزش بودنه(: ]

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
یک فنجان یادت کافی ست
تا باران بند نیاید...
تا صبح
پشت پنجره بنشیند
و انگشتش را
جلوی دهانش بگیرد رو به گنجشک ها
که هیس!!
آرام بگیرید
اینجا ...
کسی تویِ فنجانش
ماه را دارد هنوز...:هعی



ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
(:


ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
دختر اعتراض کرد
-"صدایت را روی من بلند نکن"
مرد اما بلند تر فریاد زد....
دختر این بار آرام تر و بابغض از مرد درخواست کرد
- "لطفا سرم فریاد نزن..."
مرد اما... از همیشه بلند تر فریاد کشید...!
دیگر ...هرگز کسی صدای دخترک را نشِنید...
اما من چشمانی را می بینم هرشب... که اشک را به دوازده زبان زنده ی دنیا ترجمه می کند...
و باخودم فکر می کنم...
این رسمش نیست...
این جنس ، ضعیف نیست..
بخدا قسم...بخواهد خیلی هایتان را یک تنه حریف است!
سکوتش را پای ضعفش نگذارید...
او فقط...دلش نمی آید بد باشد...
این روزها...
فرشته های زمین خسته اند
دیگر اعتراض هم نمی کنند....! (:



ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
دندانهای رنگی، مد جدید این روزها !:|

صفحات: 4 5 6 7 8

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو