muhammad
با یه مشت حرفای تازه بعد یه عمر رو به رو شد
این تموم ماجرا بود قصه اینجوری شروع شد
muhammad
آروم آروم مرد میشد
با خودش همدرد میشد
یخ میزد خونسرد میشد
قصه این بود...
muhammad
یه کاری کن که میتونی
یه خونه شو تو ویرونی
از این بیشتر نپرس از عشق
نمیدونم
نمیدونی
muhammad
تا کجا باید دوید
تا کجا باید دوید
یا رب بیچاره شدم ...
muhammad
نیمه شب شد؛
دل من در تب و تاب است هنوز
یاد آن شب که دلش را به دلم داد بخیر..
muhammad
من مست و تو دیوانه
ما را که برد خانه ؟؟؟
muhammad
سرت تو کار خودته با عشق کاری نداری
اما همین که میرسه راه فراری نداری
muhammad
هی تو پروانه من همچو شمعم که از رفتن تو بسوزم
رفته ای بی وفا تو چه آورده ای به روزم...
muhammad
خودم گفتم که تلخه روزگارت
منو بیرون بریز از کوله بارت
...
muhammad
فدای سرت اگه من خیلی تنهام
فدای سرت اگه گریونه چشمام
فدای سرت اگه دلمو شکستی
میگن عاشق یکی دیگه هستی
muhammad
زمان ما کمک به مدرسه حکم توهین رو داشت. حتی یبار به بابام گفتم از طرف مدرسه باید نفری هزار تومن ببریم گفت دیگه نمیخواد مدرسه بری.
muhammad
تنهاییام با من همراه ترن تا تو