مرا بازیچه خود ساخت چون موسی که دریا را
فراموشش نخواهم کرد چون دربا که موسی را
نسیم مست بوی گل میداد حس کردم
که این دیوانه پرپر میکند یک روز گل ها را
خیانت قصه ی تلخی است اما از که می نالم
خوذم پرورده بودم در حواریون یهودا را
خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
چه اسان ننگ می خوانند نیرنگ زلیخا را
کسی را تاب دبدار سر زلف پریشان نیست
چرا آشفته میخواهی خدایا خاطر ما را
نمیدانم چه افسونی گریبانگیر مجنون است
که وحشی میکند چشمان آهوهای صحرا را
چه خواهد کرد با ما عشق؟ پرسیذیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیده تر کردی معما را
فاضل نظری
روزهای اول شکستگی دستم به کاش و کاشکی گذشت؛ کاش بیشتر مراقب بودم، کاش آن اتفاق نمیافتاد…
کم کم دیدم افسوس خوردن فقط اوضاع را سختتر میکند. فرصت مناسبی بود تا یک ماه زندگی کردن با یک دست را تجربه کنم. اول مشکل بنظر میرسید اما هر چه میگذشت تعجبم بیشتر میشد، آنقدر که شهامتم گل کرد و با یک دست، آن هم دست غیر غالب! موهای دخترم را کوتاه کردم. نتیجهی کار باور نکردنی بود.
حالا که چند روزی تا باز کردن گچ دستم باقی نماندهاست من به کار کردن با یک دست عادت کردهام. با خود میگویم تجربهی خوبی بود، به آن سختیها هم که فکر میکردم نبود. تازه کلی هم پیشرفت کردم.
به این میاندیشم که سختیها مثل یک نردبان دوطرفه میمانند که ما در نیمهی آن ایستادهایم. تصمیم با ماست؛ اینکه از نردبان مشکلات بالا برویم یا به پایین سقوط کنیم.
مسیر زندگی، نردبانهای بسیار دارد که خداوند خود فرمود: به حقیقت انسان را در رنج و مشقت آفریدیم. (1)
از خدا می خواهم ما را دراین مسیر یاری دهد.
پ.ن………………….
لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ فِی کَبَدٍ (آیه 4 سوره بلد)
@sib_tursh
[لینک]